فصل چهارم «زخم کاری» چگونه به پایان می‌رسد؟ + فیلم جعفر یاحقی: استاد باقرزاده نماد پیوند فرهنگ و ادب خراسان بود رئیس سازمان تبلیغات اسلامی کشور: حمایت از مظلومان غزه و لبنان گامی در مسیر تحقق عدالت الهی است پژوهشگر و نویسنده مطرح کشور: اسناد تاریخی مایملک شخصی هیچ مسئولی نیستند حضور «دنیل کریگ» در فیلم ابرقهرمانی «گروهبان راک» پخش «من محمد حسن را دوست دارم» از شبکه مستند سیما (یکم آذر ۱۴۰۳) + فیلم گفتگو با دکتر رسول جعفریان درباره غفلت از قانون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات در ایران گزارشی از نمایشگاه خوش نویسی «انعکاس» در نگارخانه رضوان مشهد گفتگو با «علی عامل‌هاشمی»، نویسنده، کارگردان و بازیگر مشهدی، به بهانه اجرای تئاتر «دوجان» مروری بر تازه‌ترین اخبار و اتفاقات چهل‌وسومین جشنواره فیلم فجر، فیلم‌ها و چهره‌های برتر یک تن از پنج تن قائمه ادبیات خراسان | از چاپ تازه دیوان غلامرضا قدسی‌ رونمایی شد حضور «رابرت پتینسون» در فیلم جدید کریستوفر نولان فصل جدید «عصر خانواده» با اجرای «محیا اسناوندی» در شبکه دو + زمان پخش صفحه نخست روزنامه‌های کشور - پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ فیلم‌های سینمایی آخر هفته تلویزیون (یکم و دوم آذر ۱۴۰۳) + زمان پخش حسام خلیل‌نژاد: دلیل حضورم در «بی‌پایان» اسم «شهید طهرانی‌مقدم» بود نوید محمدزاده «هیوشیما» را روی صحنه می‌برد
سرخط خبرها

قرآن به سر بر بالین فرشته‌ها | روایتی از شب قدر در بیمارستان کودکان

  • کد خبر: ۱۰۵۸۸۹
  • ۰۴ ارديبهشت ۱۴۰۱ - ۱۱:۱۷
قرآن به سر بر بالین فرشته‌ها | روایتی از شب قدر در بیمارستان کودکان
هر مادری قرآن به سر بالای سر کودک بیمار خودش نجوا می‌کند و هیچ حاجتی بالاتر از اینکه جگر گوشه اش از کنج بیمارستان رهایی یابد، ندارد. کودکی را تازه از اتاق عمل آورده اند، کودک تخت کناری اش از سه هفته پیش بستری است و هنوز مشخص نیست تا کی باید کودکی اش را در بستر بیماری بگذراند.

محدثه شوشتری | شهرآرانیوز؛ دلت از سنگ هم باشد، کنار این مادران نمی‌توانی جلوی اشک هایت را بگیری. آن هم شب قدر و لحظاتی که مادری با یک دست قرآن به سر گرفته و دست دیگرش را به دست‌های کودکش گره زده است و از خدا می‌خواهد جگرگوشه اش را دوباره به او ببخشد. هر مادری قرآن به سر بالای سر کودک بیمار خودش نجوا می‌کند و هیچ حاجتی بالاتر از اینکه جگرگوشه اش از کنج بیمارستان رهایی یابد، ندارد. کودکی را تازه از اتاق عمل آورده اند، کودک تخت کناری اش از سه هفته پیش بستری است و هنوز مشخص نیست تا کی باید کودکی اش را در بستر بیماری بگذراند. بیمار تخت کناری نوزادی شش ماهه است که سرطان در رگ‌ها و مویرگ‌های تن نحیفش خوره شده است.

کودک گوشه اتاق از درد، نرده‌های تختش را محکم گرفته و پاهایش را به نرده‌های کنار تخت فشار می‌دهد و جیغ می‌کشد. مادر قرآن به سر گرفته است، فقط اشک می‌ریزد و کودکش را نوازش می‌کند. آدم بزرگ هم طاقتش از شیمی درمانی و جراحی‌های پی درپی و بستری‌های طولانی مدت بیمارستان طاق می‌شود، چه برسد به کودکان زیر یک سال تا ۱۰ و دوازده سال. کنار این تخت‌های بیمارستانی اشک کم است. خود آدم هم قطره قطره آب می‌شود. مثل خیلی از مادرانی که می‌بینیم در دهه بیست یا سی از عمرشان، چطور جوانی شان ترک خورده است. کاش امشب در این شب عزیز قدر، تقدیر با شفای کودکانشان رقم بخورد. به هر اتاقی از بخش کودکان سرطانی بیمارستان دکتر شیخ سر می‌زنیم، درد یکی است و حاجت مادران یکی. قرآن به سر بالای سر فرشته هایشان زمزمه می‌کنند: بِکَ یَا اللَّهُ و بِکَ یَا اللَّهُ و...

قدر سلامتی

در مسیری که خودم را به بیمارستان دکتر شیخ می‌رسانم، خیلی از مادر‌ها بچه به بغل یا دست در دست کودکانشان راهی یکی از مکان‌های برگزاری مراسم شب احیا هستند. کودکان در خنکای شب لی لی کنان کنار پدر و مادرشان شاد ند از اینکه به حرم یا مسجد یا مجلس روضه برده می‌شوند. اما اینجا در بخش جراحی و بخش کودکان سرطانی بیمارستان دکتر شیخ خبری از کودکان لی لی کنان و مادرانی که بچه هایشان را با تن سالم با خودشان این طرف و آن طرف می‌برند، نیست.

مادران به جای مساجد و تکایا، گوشه تخت بیمارستانی بر بالین کودک بیمارشان چشم انتظار نشسته اند. چشم انتظار همان یک لحظه شادی و سلامتی‌ای که دیگرمادران در کوچه و خیابان داشتند. شاید دعا و حاجت خیلی از آن‌هایی که در شب قدر به دعا و مناجات نشسته اند، سلامتی باشد، اما وقتی که سلامتی هست خیلی‌ها قدر آن را نمی‌دانیم. قدر سلامتی آن هم برای پاره تن هر آدمی، اینجا در لحظاتی که کودکان برای زنده ماندن می‌جنگند و مادران برای یک لحظه بیشتر نفس کشیدن کودکانشان، معنا می‌یابد.

قرآن به سر بر بالین فرشته‌ها

نجوا‌های مادرانه با شب قدر

مهلا تازه نیمه خرداد امسال که برسد، چهار ساله می‌شود. مادر عکس یک سال پیش دخترش را از صفحه گوشی نشانمان می‌دهد و دیگر اشک امانش نمی‌دهد تا کلامی بیشتر صحبت کند. از آن مو‌های طلایی و موج دار مهلا، حتی یک تار مو هم بر سر نمانده. فقط رد جراحی سری که شکافته شده و بخیه شده است، به چشم می‌آید. ابرو‌های طلایی مهلا هم سفید شده اند و کم پشت. صورت سفید و لپ‌های صورتی اش هم به رنگ زرد درآمده و کودک با چند دستگاهی که به او وصل است، به زور چشم هایش را باز و بسته می‌کند. سِرُم، سوند و دستگاهی دیگر به سر کودک متصل است. بیشتر از آن پهلو به این پهلو نمی‌تواند تکان بخورد. مادر هنوز خیره به صفحه گوشی و عکس یک سال پیش پاره تنش مانده است. نجوا می‌کند: «خدایا می‌شود دوباره بچه ام را به من ببخشی.»

در آرزوی مدرسه رفتن

تخت کناری مهلا، محمدامین نه ساله بستری است. هم کلاسی هایش این روز‌ها به مدرسه می‌روند و او حالا از روی تخت بیمارستان چقدر دلش لک زده است برای یک روز بدو بدو در حیاط مدرسه. کنار بچه نمی‌توان از مادرش پرس وجو کرد که وضعیت بیماری کودک چرا و چگونه است. فقط با این جمله که محمدامین ان شاء ا... زودتر خوب می‌شوی، از کنار تختش رد می‌شویم. می‌گوید: دوست دارم زودتر مرخص بشوم و بروم مدرسه.
پرستاری همراه ماست و از وضعیت هر کودک بیمار مختصری توضیح می‌دهد. بعد از خروج از اتاق محمدامین، می‌گوید: این طفل معصوم بیماری اش خیلی پیشرفت کرده است. تومور دارد. شیمی درمانی هم جواب نداده است. خیلی کودک باهوش و خوش سرزبانی است.

موقع تعویض پوشک می‌دانم که خیلی از نظر روانی به هم می‌ریزد. برای همین به مادرش گفته ایم که وقتی خواب است، پوشک کودک را تعویض کند. چون تومورش تازه جراحی شده است، امکان جابه جایی و رفتنش تا سرویس بهداشتی نیست، برای همین خیلی از کودکان را در سن بیشتر از دو سال هم به ناچار باید پوشک یا ایزی لایف ببندند. دعای این پرستار با زمزمه الغوث الغوث خلصنا من النار یا رب که از تلویزیون بیمارستان پخش می‌شود، شفای این کودکان است. شاید هیچ کس به اندازه آنان رنج کودک و داغ مادر را ندیده است.

قرآن به سر بر بالین فرشته‌ها

ای شاه پناهم بده

از ساعت بعد از افطار و شروع پخش دعا که وارد بیمارستان دکتر شیخ شدیم تا پایان مراسم شب قدر، به تنها چیزی که قبل از دعا برای شفای کودکان بیمار فکر می‌کردیم، نوع مواجهه مان بود. اینکه مادرانی که بر بالین کودک بیمارشان چشم انتظار نشسته اند، احساس نکنند با پرس وجوی ما نمک روی زخمشان پاشیده می‌شود؛ چنان که بیش از ۹۰ درصد مادرانی که از آن‌ها اجازه گرفتیم برای عکاسی از اتاقی که کودکشان بستری است، اجازه ندادند. اصلا دل ودماغ پاسخ یک کلمه نه گفتن را هم نداشتند.

با تکان سر منظورشان را متوجه شدیم و از اتاقشان خارج شدیم. اما بودند مادرانی که آن قدر دلشان از زمین وزمان پر بود که سر صحبت را باز نکرده، از رنج هایشان می‌گفتند. معصومه جگرگوشه اش را مثل خیلی از مادران دیگر که از شهرستان‌های استان‌های دیگر به مشهد آمده اند، از آشخانه برای درمان آورده است. می‌گوید: به امام رضای غریب (ع) پناه آورده ام. همین قدر بی پناه و غریب هستم. از دو سال پیش که پزشکان تشخیص دادند بیماری فرزندم سرطان است، زندگی روی خوشش را از من برگردانده است.

سال اول با همسرم می‌آمدیم مشهد و کار‌های درمانی پسرم را دنبال می‌کردیم، اما هزینه‌های مسافرخانه، دکتر، بیمارستان و رفت وآمد به جایی رسید که در توانمان نبود. چند ماه پیش سر درمان فرزندم با همسرم به اختلاف خوردیم و من و این کودک بیمار را رها کرد و رفت. می‌گوید: خسته شده است از بی پولی و بی نتیجه بودن درمان، اما من مادر هستم، دلم طاقت نمی‌آورد. طلاهایم را فروختم و تا چند ماه دیگر هم کفاف هزینه‌های بیمارستان و رفت وآمدم را خواهد داد. دعا کنید تا آن موقع حال فرزندم بهتر شود وگرنه می‌مانم یک زن تنها با یک بچه بیمار و دست خالی در یک شهر غریب. خداحافظی می‌کنیم و این مادر زمزمه می‌کند: یا امام غریب (ع)، پناهم بده و بچه ام را شفا بده.

هر شب شب زنده داریم

اینجا مادران هر شب بر بالین کودکانشان شب زنده داری می‌کنند. چشمشان به سِرم کودک می‌ماند یا به ناله‌های گاه وبیگاه کودک. ترس دارند از یک لحظه گرم شدن چشمشان و اتفاقی ناخوش برای کودک تازه جراحی شده یا بستری شده. مهسا مادری که کودکش را در سن سه سالگی چهار بار تا حالا جراحی کرده اند و چند ماه هم تحت شیمی درمانی بوده است، می‌گوید: برای ما مادرانی که بچه بیمارستانی داریم، هر شب، شب قدر است و هر شب، شبِ شب زنده داری. می‌ترسیم بخوابیم اتفاقی بیفتد. این‌ها کودک هستند و اصلا درکی از بیماری ندارند؛ یا به دستگاه‌هایی که وصل است از درد و کم طاقتی دست می‌زنند، یا از درد می‌خواهند از جایشان بلند شوند، درحالی که نباید تکان بخورند. برای همین هیچ شبی خواب نداریم. در طول روز برخی ساعت‌ها کسی از خانواده اگر بتواند به جای ما همراه بیمار می‌شود تا دو سه ساعتی را بخوابیم و توان شب زنده داری داشته باشیم.

قرآن به سر بر بالین فرشته‌ها

نیمه شب بیمارستان دکتر شیخ

از بخش بستری و جراحی کودکان خارج می‌شویم. طبقه هم کف بیمارستان دکتر شیخ نیمه شب هم خالی از مراجعان نیست. کودکی را تازه به اورژانس رسانده اند. درجه تبش آن قدر بالا بوده که تشنج کرده است.

پرستاران و پزشکان درگیر کارند و مجال مصاحبه ندارند و همراهان بیمار آشفته از حال کودک. در همه بخش‌های بیمارستان تلویزیون مراسم شب قدر را پخش می‌کند. با دعا برای شفای کودکان از داخل ساختمان بیمارستان خارج می‌شویم. ساعت از ۱۲ شب گذشته، اما هنوز اسباب بازی فروشی محوطه بیمارستان باز است و یکی از مادران با کودکی که در بغلش آرام و قرار ندارد، در حال خریدن اسباب بازی است. می‌گوید: بعد از شیمی درمانی امروز مدام بالا می‌آورد و بی تاب است. از صبح این سومین اسباب بازی است که برایش می‌گیرم. شاید برای ثانیه‌ای حواسش را پرت کنم و ناله نکند. طاقت شنیدن ناله هایش را ندارم.

از محوطه بیمارستان هم خارج می‌شوم. در کوچه و خیابان‌های مسیر برگشت حالا مادرانی که با کودکانشان به مساجد و حرم و اماکن برگزاری مراسم شب قدر رفته بودند، در حال بازگشت هستند. کودکان در بغل مادر آرام خوابیده اند و بچه‌های بزرگ‌تر کنار پدر و مادر در حال راه رفتن هستند. چقدر دنیای بیرون با زیر سقف بیمارستانی که چند قدم از آن فاصله گرفته ایم، متفاوت است. کاش قدر بدانیم این سلامتی را، هم برای خودمان و هم جگرگوشه هایمان.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->